تحميل كتاب گریز pdf
الكاتب: احمد غلامی
التقييم:3.00
افتاده بود توی کاروانسرای سنگی، گروهبان یاربخت خبرآورده بود. گروهبان خبر را از کربلایی حسین شنیده بود که رفته بود از بلندی های حسن خان ریواس بیاورد. فصل باران بود و ابرهای متراکم تیره بودند. باران که می زد دشت را بوی خاک و ریواس بر می داشت. ما می دویدیم دنبال بار الاغ هایی که ریواس …






