تحميل كتاب پرنسسها فقراتشان بیرون نمیزند pdf
الكاتب: Nasrina Rezaei
التقييم:5.00
این مجموعه داستان در برگیرنده ۱۲ داستان کوتاه از این نویسنده و شاعر با عناوین یک جفت چشم سیاه بیست ساله، از درد ترسی نیست، هراس حک شده روی آسفالت، شب تمام تنم را پوشاند، چهرهای که ارث بردهام، اتاق عربده میکشید، دوست ندارم بابا من را ببوسد، حجم سیاه، لبخندهایت مستدام موسیو، سکانسهای سیاه و سفید، خوابگاه و لبهای متحرک است.
شاید بتوانیم برای معرفی این مجموعه از طرح جالب جلد کتاب که هارمونی و هماهنگی با مفاهیم متن دارد شروع کنیم. روایتی تلخ از زندگی انسانهایی که در موقعیتهای بحرانی قسمتی از وجودشان را فراموش کردهاند. درد نهفته در سرنوشتی محتوم با کاراکترهای داستانها بازگو میشود.
مخاطب با همذاتپنداری در این میان جرات قضاوت کردن را از دست میدهد. شاید این اتفاقها برای عزیزترین فرد خانواده خودمان در جریان است. واضح است هر گونه عکسالعمل ما در جهان واقعی درست یا غلط همراه ما خواهد بود و این سنگینی، تلخیِ حقیقت است.
نسرینا رضایی راوی نسلی است که صریح و بیپرده به پیرامونش نگاه میکند و ناگزیر وضعیت روحی و روانی اجتماع را بیان میکند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم ««آﻣﺪ ﮐﻨﺎرم. از اﯾﻦ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﺑﯽﻣﻘﺪﻣﻪ ﻣﻀﻄﺮب ﺷﺪه ﺑﻮدم. ﭼﯿﺰی ﻣﺪام درون ﺳﺮم ﻫﺸﺪار ﻣﯽداد ﮐﻪ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺎدرﺳﺖ در ﺣﺎل اﻓﺘﺎدن اﺳﺖ. ﻧﺰدﯾﮑﻢ ﺷﺪه ﺑﻮد. از اﯾﻦ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﻧﺎﻣﺘﻌﺎرف ﺑﺪم آﻣﺪه ﺑﻮد. داﺷﺘﻢ ﺗﻮی ﺳـﺮم ﻣـﻮﻗﻌﯿﺘﻢ را ﺑﺮای ﺧﻮدم ﮐﻨﮑﺎش ﻣﯽﮐﺮدم ﮐﻪ دﺳﺖﻫﺎی ﻋﺮق ﮐﺮدهاش را ﮐﺸﯿﺪ روی ﺳﺮم. از او ﺗﺮﺳﯿﺪه ﺑﻮدم. ﺗﺎرﯾﮑﯽ و ﺳﮑﻮت و دﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﻢ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺑـﻮد. ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦﻫﺎ را ﻣﯽدﯾﺪم و ﺣﺲ ﻣﺸﻤﺌﺰﮐﻨﻨﺪهی ﮐﺸﯿﺪه ﺷﺪن دﺳﺖﻫﺎﯾﯽ روی ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ.»