تحميل كتاب وقتی خورشید خوابید pdf
الكاتب: مجید اسطیری
التقييم:4.00
سرهنگ دختر دانشجویی را به یاد آورد که تیغه قیچی کتابدار را در گردن یکی از اساتیدش فرو کرده بود چون برای خلاص شدن از پیشنهادات بیشرمانه استاد راهی سراغ نداشت. تصمیم داشت خودش را بکشد اما آن روز بدون این که تصمیم بگیرد استاد را کشت. در یک لحظه استاد او را اتفاقی در میان راهروهای باریک کتابخانه دیده بود و بیسرو صدا به او نزدیک شده بود.
دختر قیچی را یک دقیقه قبل از کتابدار گرفته بود تا صفحات به هم چسبیده یک مرزبان نامه معیوب را از هم جدا کند. چند روز بعد که دراتاق بازجویی دختر روبروی سرهنگ نشست حتی جرئت نداشت به چشمان او نگاه کند. و وقتی شنید آن استاد که خون سرخرگش با ضربهء او حبیب السیر و صفوه الصفا و احسن التواریخ و عالم آرای عباسی و حتی آن طرفتر، تاریخ جهانگشا و طبقات ناصری و قسمتهایی از تاریخ یمینی و جامع التواریخ و بخشهای گرانمایه دیگری از تاریخ ادبیات مملکت را برای همیشه به گند کشیده بود چه نقشی از طرف سازمان امنیت و اطلاعات کشور در دانشگاه داشته چشمانش سیاهی رفت و وسط اتاق بازجویی روی زمین افتاد. البته سرهنگ وقتی برای مشاهدهٔ صحنه قتل به دانشگاه رفته بود دیده بود که خون استاد چنان هیجانی برای کثافتکاری داشته که حتی از میان قفسه عهد تیموری و صفوی گذشته و یک قرن آن طرفتر چند قطرهاش عطف گلستان و بوستان و دیوان حافظ و مثنوی معنوی را هم سیاه کرده بود.