تحميل كتاب هنر قصه pdf
الكاتب: هرمز ریاحی
التقييم:0.0
نيافتم نيافتم فرياد میزنم دوستانم كجاييد؟ من به «آن چيز» نيازمندم. پس، به عيادت كسانی كه نمیشناسم میروم. اكنون میتوان به آنچه در گذشته گذشته و آنچه بر زمين از موسيقی در من سيلان دارد سراپا عريان بايستم. نمیهراسم هراس تو بعدی از زندگی من بودی كه هم اندازهی نياز و كوچكی در دورهای آدم را فتح میكرد. حتی پرتويی از آفتاب دلشاد و دلگيرم میكند. در بزرگترين ميدان آتش از جاه، مال و نام فاصله گرفتهام و دانستم همين پرتو، حنجرهی قناری را به چه تب و تابی و چهچهه و هفت دهن آواز خواندنی میاندازد شنيدهای. پنجرهی باز باز و بفرما، بهار مبارك؛





