تحميل كتاب هندوانه به شرط عشق pdf
الكاتب: فرهاد حسنزاده
التقييم:3.12
بخشی از داستان «خمیازه اول» از این کتاب را میخوانید
من اوّلین خمیازه را میکشم و مامان آخرین چشمغُرّه را به بابا میرود. انگار بهانهای بهتر از خمیازهی من پیدا نکرده که با چشمغرهاش قاطی کند و به بابا بگوید «کیکاووووس، بچهها خوابشون مییاد. دیگه شورشو درآوردی. پاشو دیگه»
بابا که بدجوری اوضاع را خیط میبیند، وسط بازیاش از جا بلند میشود و میگوید «پاشیم، پاشیم بریم که تیمسار بدجوری با نگاهش داره ما رو چوب میزنه» و زمزمه میکند «با نگاهت این روزها… داری منو چوب میزنی… بزن بزن… که داری خوب میزنی…»
چشمغرهی مامان شدیدتر میشود. هم بهخاطر آن شعر و هم بهخاطر اینکه بدش میآید بابا «تیمسار» صدایش کند، آنهم توی جمع.
آقا چراغعلی تک سرفهای تحویل میدهد و میگوید «کجا حالا که سر شبه.» بعد دستی به شکم ِقلنبهاش میکشد و مثل پادشاهان قاجار ادامه میدهد «غذامون هم که هضم نشده هنوز.»
بابا میگوید «نه دیگه، بچهها خوابشون مییاد. ایشالله یه وقتِ دیگه.»