الكاتب: مجید قیصری
التقييم:4.00
تاريخ النشر: 2014

بالاهایی نمیدانستند. از کجا باید میفهمیدند؟ مهم نبود. نمیدانم شاید هم میدانستند. گفتن نداشت. توافقی نکرده بودیم بین خودمان. وقتی ما نمیزدیم، آنها هم نمیزدند، خیلی طبیعی. برای همین صدای تیر که بلند شد، همه ریختیم بیرون. ایرج گفت «زدمش»