تحميل كتاب من دختر نیستم pdf
الكاتب: شیوا ارسطویی
التقييم:2.95
از فرودگاه تاکسی گرفت. دربست. مقابل خانهاش آن طرف خیابان زیر تیر چراغ برق پیاده شد. ساک بزرگ چرخدار را گذاشت روی زمین. تا دور شدن تاکسی و تمام شدن صدای موتورش ایستاد. نگاه کرد به ساعت مچیش. بیشتر از دو ساعت از نیمه شب گذشته بود. باد وزید. اولین باد خنک پاییز را حس کرد. ولی لرزهای که بر بدنش افتاد از سرما نبود. چشم دوخت به خانهاش آن طرف خیابان و خودش را بغل کرد. از پشت درختها همان سایهی نردهها بود و خطوط در. ساک را از کنارش برداشت. خودش را با ساک کشید طرف خانه. در را پشتسرش بست. آرام. خانه تاریک بود. ایستاد تا چشمش به تاریکی عادت کند. صندلی دستهدارش را شناخت. هنوز میلرزید…