تحميل كتاب مجموعه اشعار محمدعلی بهمنی pdf
الكاتب: محمدعلی بهمنی
التقييم:3.32
دورهى معاصر غزل با چهرههایى همچون بهار و شهریار جوانه مىزند و با حضور رهى معیرى و هوشنگ ابتهاج «سایه» و بانو سیمین بهبهانى بهبار مىنشیند. دههى پنجاه شمسى شاهد ظهور چهرهاى است در غزل که استیل و زبان خاص خود را دارد. محمدعلى بهمنى که از کودکى و نوجوانى شیفتهى سرودن است بهجاى مدرسه سر از چاپخانه درمىآورد. در دهدوازده سالگى چاپخانهى «تابان» در خیابان ناصرخسرو محل کار او بود که مجلهى «روشنفکر» در آن چاپ مىشد. این مجله صفحهى شعرى داشت بهنام «هفتتار چنگ» که از سوى زندهیاد فریدون مشیرى نظارت مىشد. اتّفاقى در این باره راه بهمنى را براى رسیدن به شعر و آفرینش ادبى هموار مىکند. این روایت بهمنى است از ماجرا
«… روزى در قسمت فرمبندى داشتم یواشکى شعرهاى حروفچینى شده و آمادهى غلطگیرى و چاپ را نگاه مىکردم که متوجه شدم قسمتى از شعر شاعرى را نمىشود بهآسانى قسمتهاى دیگرش خواند. وزناش خراب بود. با زبان بىزبانى به آقاى صفحهبند گفتم این شعر غلط است. و آقاى صفحهبند که شاید خستگى کار بىحوصلهاش کرده بود با عصبانیت جواب داد “این فضولىها به تو نیامده بچّه”
اما ساعتى بعد همراه مردى که لبخندى فراموشنشدنى بر لب داشت به سویم آمد و مرا به مرد همراه نشان داد و گفت “این بچه را مىگفتم.”
آن مرد که بعد دانستم فریدون مشیرى است، زودتر از من سلام کرد و دست مهربانش را بر شانهام گذاشت و گفت “شعر دوست دارى؟” باور کنید تا آن زمان هیچکس اینقدر مهربان با من حرف نزده بود، آن هم دربارهى
شعر که نمىشناختمش امّا عاشقش بودم. زبانم مثل دست و پایم گم شده بود. آن مرد خوب گویا متوجّه احوالم شده بود، مهربانى را بیشتر کرد و پرسید “از کجا فهمیدى این شعر غلط است؟” گفتم “به روانى قسمتهاى بالا و پایینىاش نیست.”
لبخندى زد و گفت “راست مىگویى. شعر غلط حروفچینى شده بود. درستش کردم، دوباره بخوان.”
گفتم “خواندن و نوشتن خوب بلد نیستم، اما شعر زیاد بلدم.”
گفت “شعر هم مىگویى؟” سرم را پایین انداختم. حس مىکردم به همان اندازه که به شعر نیاز دارم، به شاعر شدن نیز نیازمندم”»
بعدها محمدعلى بهمنى در جستوجوى کار سر از «انتشارات بامداد» درمىآورد. بامداد یکى از بهترین مؤسسههاى نشر در دههى پنجاه شمسى بود. در سال ۱۳۵۰ ش، نخستین دفتر شعر بهمنى را که عنوان «باغ لال» دارد منتشر مىکند و یک سال بعد نیز دومین دفتر شعرش که حاوى اشعار سپید است و «در بىوزنى» نام دارد اجازهى انتشار رسمى نمىیابد. روشن است که انتشارات بامداد با چاپ نخستین دفتر شعر بهمنى و نیز مجموعهى غزلهاى حسین منزوى «حنجرهى زخمى تغزّل»، در کنار چاپ گزیدههایى از آثار شاعران مکتب نیما و منادیان شعر نو، آگاهانه به حضور «غزل» رسمیت مىبخشد. و بىشک محمدعلى بهمنى، خود در اصرار بر چاپ غزلهاى نو از سوى این انتشارات نقش داشته است. نمىدانم کجا از بهمنى شنودهام که مىگوید «هنوز هم غزل بعد از نیما را نوعى لجبازى مىدانم.» واقعیت این است که هویت غزل پس از ظهور شعر نیمایى تهدید شد اما هرگز از میان نرفت. سرودههاى عماد خراسانى، شهریار، رهى و بانو سیمین بهبهانى بهواقع سند زنده بودن غزل معاصر بود اما آنچه که بیش از هر چیز «غزل نو» را به عرصه آورد بىتردید سرودههاى بهمنى و منزوى و پس از
آن جمعى از شاعرانى بود که به تبعیت از این دو در حیطهى غزل همچنان سرودند. در سطورى پیش که از سبک هندى و دورهى بازگشت و شعر دوران مشروطه مىگفتیم، بدین نکته اشارت رفت که ضرورت تجددخواهى و آزادىطلبى، شعر روزگار خود را نیز مىطلبید. همین ضروریات بود که نهایتآ به ظهور شعر نیمایى انجامید. غزلسرایانى همچون بهمنى و منزوى و بهبهانى ضمن وفادارى به «غزل» کوشیدند که این نوع شعرى را حتّى پس از شعر نیمایى نیز متحول و بهروز، پاسدارى کنند و به همین سبب است که شرایط دنیاى مدرن و روابط اجتماعى دوران تسلّط ماشینیسم را نیز مىتوان در شعرهاى نئوکلاسیک و غزلگفتارهاى بهمنى بهروشنى دید. نسل دوم غزلسرایان پس از ظهور نیمایوشیج، با آگاهى و بصیرت بر سرودن غزل اصرار ورزیدند و به همین دلیل چهرههایى همچون ابتهاج، نادرپور، منوچهر نیستانى، بهمنى و منزوى گو اینکه اشعار نیمایى و سپید نیز در کارنامه دارند، غزلیات چشمگیرى نیز سرودهاند و بىتردید غزلهاى منصور اوجى، پرویز خائفى و دیگرانى چند نیز در این راه قابل بحث و بررسى است. بسیارى بر این عقیدهاند که نه غزل کلاسیک و نه غزل امروزین پتانسیل شعر روز بودن را ندارند. غزلهاى بهمنى بهروشنى اثبات مىکند که این عقیده تا چه حد نارواست. او در غزلیات کلاسیک و «غزلگفتار»هایش هم سهل و ممتنع و پالوده سخن ساز مىکند. با این حال تمامى بضاعت شعرى بهمنى غزل نیست. او در انواع دیگر شعر نیز شناسنامهدار مىسراید و آنان که با شعر و کلام او انس و الفتى دارند، حتى اگر نام او در کنار سرودهى تازهاى هم نباشد آن را بازخواهند شناخت…