تحميل كتاب ماه عسل شهربانو pdf
الكاتب: Mahshid Amirshahi
التقييم:3.41
دو به دو در هتل دربند نشسته بودند. ابراهیم با نگاهی عاشقانه چشم به شهربانو دوخت و گفت «نیگاش کن عین حوری بهشتی»
شهربانو با تعجب پرسید «من؟ حوری بهشتی؟»
و به صدای بلند خندید و اضافه کرد «حوریای بهشت موشون فرفریه ابراهیم و زاغ و بورن به علاوه بال دارن کمپلیمان دروغ قبول نیست- کارگر نمیفته»
ابراهیم با همان چشمان خمار، که چندان برازندهاش نبود، فقط تکرار کرد «عین حوری بهشتی بکر و باکر و دست نخورده» و وقتی شهربانو در سکوت لبخند زد پرسید «مگه نه؟»
شهربانو با خندهای معذب گفت «مگه نه چی؟»
ابراهیم پیله کرد «شرط میبندم که درست میگم»
«ا - تو امشب چته ابراهیم؟»
ابراهیم با اداهایی بیتابانه اصرار کرد «خب بگو دیگه اذیت نکن»
شهربانو با کم حوصلگی گفت «تو داری اذیت میکنی، نه من. حالا مگه حرف قحطه؟ تا حالا داشتی تقلیذ زنای اُمل ایرونی رو در میاوردی…»
ابراهیم حرف شهربانو را با لحنی شتابزده و پر ابرام برید «یه کلمه بگو دیگه. من میخوام از زبون خودت بشنوم.»
شهربانو با اخم پرسید «دِ چیو بشنوی؟»
ابراهیم گفت «که تو تا به حال بغل کسی نخوابیدی، که هنوز دختری- مگه نه؟» صدای ابراهیم دیگر نشانی از دلبری نداشت، فقط کنجکاو بود.
شهربانو چنان یکهای خورد که یک لحظه زبانش بند آمد و بالاخره به سوال ابراهیم، که در نگاه و سکوتش دوام و طنین داشت، جواب داد «اگه منم مثه تو ماجراهای عشقی میداشتم لابد تا حالا برات تعریف کرده بودم- اما متاسفانه هیچ چی ندارم بگم.»
صورت ابراهیم از شادی برق افتاد- دستها به هم مالید و گفت «میدونستم. مطمئن بودم.» و بعد زد به شوخی «در ضمن حوری بهشتی هر شب که میاد بغل آدم باکره اس، اما ما به همون شب اول حوری زمینی…» و با حرکات دست و سر قناعتش را نمایش داد و از خندههایی بر صورتش نقش شد که دهان و بینی و نیم صورتش را کج میکرد.
آن شب برای نخستین بار شهربانو ابراهیم را زشت دید. سوال و شوخی هر دو چندش آور بود. ابراهیم بیتوجه به خاموشی و درهمی شهربانو، ادامه داد «من اولین حوریمو توی سناتوریوم که بودم شناختم. فنلاندی بود، از اون حوریا با هم…» و باز با اشارات سر و صورت نوع رابطه را روشنتر کرد و با ادا و مسخرگی به بسط داستان پرداخت…
چرا در عین حال نمایش پیروزمندیهای مردانه و در عین تظاهر به آزادگی، آنقدر دست نخوردگی و دوشیزگی او برایش اهمیت داشت؟ چرا؟…
برگرفته از جلد سوم کتاب «مادران و دختران، ماه عسل شهربانو» نوشته مهشید امیرشاهی