تحميل كتاب لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبخت pdf
الكاتب: فرهاد حسنزاده
التقييم:3.50
گوشم به حرفهای باباست و فکرم پیش نیش پشهای که همین یک دقیقۀ پیش خونم را مکید و رفت پی کارش. جای نیش به اندازۀ یک سکۀ ده تومانی شده و بدجوری میسوزد. صدای بابا گرفته از بس که سرکوفت بارم کرده، ول کن هم نیست
- دختر به این خنگی نوبره والاه
توی دلم میگویم “خیلی ممنون، شما لطف دارید “ مگر جراًت دارم بلند بگویم؟ تا حالا هر چی بارم کرده، تو دلم نگذاشتم که یک خدای نکرده حناق بگیرم. همه را یک به یک جواب دادهام، البته توی دل صاحب مردهام
مامان که امروز بد جوری مشکوک شده، موهای زعفرانیاش را ریخته روی صورتش و سرش را خم کرده روی ورقههای امتحانی شاگردهای بیچارهاش و هیچ چیز نمیگوید. مثلاً قهریم. مثل روز روشن است که بابا را با تلمبۀ حرفها و شکایتهایش پر از باد کرده که حال نداشتۀ ما را بگیرد.
ـ گوشت با منه؟
گوشم را تقدیمش میکنم و جای نیش پشه را که که به اندازۀ یک سکۀ ده تومانی شده میخارانم.
زبان درازم را میبرم، گوشم را باز میکنم و چشم میدوزم به لبهای بابا که زیر سبیلهای جو گندمیاش جنب میخورد و میگوید
مردم دختر دارند، ما هم دختر داریم. آخه تو چه مرگت شده دختر؟ روز به روز دریغ از دیروز. زدی پدر صاحب تلویزیون را در آوردی چیزی بهت نگفتم، زدی تختخوابت رو داغون کردی چیزی نگفتم، امروزم که دو شاخۀ تلفن رو زدی تو برق و سوزاندیش، دو تا بشقاب چینی رو هم که جمعه شکستی