تحميل كتاب سی و ده pdf
الكاتب: سید احمد بطحایی
التقييم:3.00
سی و ده» روزنوشت های تبلیغی «سید احمد بطحایی» است که احساسات خود را از اتفاقات و حوادثی که برایش پیش آمده است به صورت یادادشت روزانه در آورده است
قسمتی از یکی از روایت های کتاب
توی دلم میگویم مادربزرگ کمکم کن و میزنم توی مصیبت. تا میگویم «السلام علیک یا خدیجة الکبری» پیرمرد با دست محکم میزند به پیشانیِ آفتاب سوخته اش و اشک از چشمهایش نم نم میآید و لای ریشهای چند روز نتراشیدهاش گم میشود. سوزِ ناله اش حتی روی من هم تأثیر میگذارد و جان سوزتر میخوانم. روضه و دعای بعدش که تمام میشود، سمتم میآید. محکم بغلم میکند و میبوسدم. صورتش هنوز خیس است. خوشحالم هم دلش را نشکستهام و هم روضه خوبی خواندهام. از همه خداحافظی میکنم و سمتِ خانه میروم که جوانی از پشت صدایم میکند. برمیگردم. کمی عقب تر از پیرمرد چفت به ستون نشسته بود. چشمهایش قرمز است هنوز. پیرمرد هم چند قدم عقب تر از او ایستاده. «ببِخشِدا ولی حاجی میشه یه خواهشی کنم؟»..