تحميل كتاب سالهای عقرب pdf
الكاتب: محمد بهارلو
التقييم:2.89
اسحاق کارگری است که همراه خانواده دوران تبعید خود را در یک شهر بندری میگذراند. مادر پیر با نفسی که دیگر به خسخس افتاده با خود عهد کرده است تا زمانی که به شهر خود بازنگردند پا از خانه بیرون نگذارد. اسحاق و همسرش چشم به راه فرزندشان نجف هستند که از دست گزمهها گریخته و در ناکجاآبادی خود را پنهان کرده است.
نجف اما تنها جوانی نیست که مأموران در تعقیبش هستند. یکی در حین فرار پایش تیرخورده و به “سولدانی” برده شده، یکی ناپدیدشده و دیگران در خفا نقشهی مبارزه با حاکمان را در سر میپرورانند. اسحاق و یاران هم سن و سالش نیز برای دریافت سادهترین حق خود، مقرری بازنشستگی به نوعی دیگر در مبارزه هستند. مبارزهای که به هر حال از دید مأموران و مسئولان مخفی نمیماند. «حاجت به قراول نیست، آنهم تو بندری که درازا و پهناش قد کف دست است.» ناگفته نماند که نویسنده خود نیز زادهی بندر بوشهر است.
وقوع هر فاجعهای سبب راسختر شدن عزم کارگران برای دریافت حقوقشان میشود. آتشسوزی در بندر، مرگ جوان بیست و سهساله در زیر آوار الوار چوب که سنگتراش نیز دلش نمیآید روی قبر نام او را بتراشد، تکرار ماجرا با مرگ صفدر یار دیرین نجف همه و همه بر پچپچها میان کارگران میافزاید وبه انتقاد از خود وامیدارد. «تا وقتی کسی به روی خودش نیاورد، آش همان است و کاسه همان. اگر تکانی به خودمان داده بودیم شاید الآن دستمان بند بود بهجایی.» برای همین عزم آنها برای ایجاد تغییر بیشتر جزم میشود.