تحميل كتاب خدا مادر زیبایت را بیامرزد pdf
الكاتب: حافظ خیاوی
التقييم:2.34
مادر بلند شد نشست روی تشكش نگاه كرد به من. حق داشت. نگفته بودم. نمیدانست آن شب كجا ماندهام. خبر هم نداشت چه بلایی سرم آمده. باران را هم نمیشناخت. نه به او گفته بودم نه به رعنا به هيچ كس نگفته بودم خيلي احتياط ميكردم. اگر ميگفتم آبرويم ميرفت. ميديدند كه با دكتر دوست شده آبرويم ميرفت.