تحميل كتاب بی اسمی pdf
الكاتب: احمد شاکری
التقييم:3.38
داستان بیاسمی از جا ماندن کولۀ یک رزمنده در ایستگاه قطار شروع میشود. قطار جنگ آمادۀ حرکت است که مردی میانسال سعی میکند خودش را به آن برسانده و سوارش شود تا از قافلۀ اعزام سربازان جا نماند. درست در همین حین کولهپشتی از روی دوشش میافتد و قطار حرکت میکند. او سعی میکند قطار را نگهدارد و برای یافتن کولهپشتیاش به ایستگاه راهآهن باز گردد. اما فرماندۀ سربازان که مسؤلیت قطار را هم دارد مانع میشود. بگومگو میان مرد و فرماندۀ قطار بالا میگیرد و کار به یارکشی بین سربازان میافتد، اما ماجرا به همین منوال نمیگذرد. سربازان از طرفی خود را آزاد میبینند که در مقابل فرمانده نظرشان را صریح بگویند و از طرف دیگر حاضر نیستند از اطاعت فرماندۀ خود سرباز بزنند. بعداز ساعتی کولهپشتی دستبهدست میان خیل سربازانی که در راهرو قطار ایستادهاند به مرد میرسد. مرد کوله را میجورد و گمشدۀ خویش را نمیابد. حال باید پاسخ بدهد که آن گمشده چیست که چنان برایش به آب و آتش میزد. اما مرد لب فرو میبندد و چیزی نمیگوید. همه در شک و تردید میمانند. آیا اطلاعات نظامی خاصی است؟ آیا رمز شب عملیات است؟ نکند جاسوس دشمن باشد و مأمور به نگهداشتن قطار؟ اینها سوألاتی هستند که ذهن همه را به خود مشغول کرده است. مرد که درد سوزش دستش او را هرازگاهی از خود بیخود میکند بالاخره لب میگشاید و سخن از انگشتر میگوید. انگشتری که میتواند سرنوشت جنگ را عوض کند. حال همه بهدنبال یافتن انگشتری هستند که درست نمیدانند چیست و از کجا آمده و چگونه توان این را دارد که سرنوشت یک جنگ بزرگ را تغییر دهد…